اشاره: آیتالله جنتی دبیر شورای نگهبان و از سابقون انقلاب اسلامی است. نام وی در پای اکثر اعلامیههای بزرگان حوزه در دهه 40 و 50 دیده میشود و در این مقطع بهعنوان یکی از فضلا و مدرسین حوزه در مقاطع تأثیرگذاری از تاریخ انقلاب ایفای نقش میکند، بهطوری که از سال 1345 تا پیروزی انقلاب، چهار بار دستگیر و زندانی میشود و سه سال را نیز در اسدآباد همدان با تبعید میگذراند.
سخن گفتن آیتالله جنتی از آیتالله مشکینی از آن جهت خواندنی است که صرفاً روایت یک مبارز از همرزم خود نیست، بلکه وقتی از صراحت، فقاهت، اخلاق و ولایتمداری آیتالله مشکینی میگوید، خود نیز در مراتب بالایی از هر یک از این قلهها قرار دارد و لذا شناخت او، شناختی بر اساس شنیدهها و گفتهها نیست. همین ویژگیها نیز موجب شده که دبیر شورای نگهبان مانند آیتالله مشکینی بهرغم دارا بودن مراتب بالای علم، اخلاق، زهد و سلامت نفس، همواره نقطه هدف دشمنان اسلام و انقلاب در داخل و خارج از کشور باشد.
زندگی حضرت آیتالله مشکینی در چند بخش قابل بررسی است. بحث علمی، فقاهتی، اخلاقی و تفسیری و بحث مبارزاتی ایشان و مقطعی که در خدمت انقلاب و امام و رهبری بودند. اگر صلاح بدانید با بحث جایگاه علمی ایشان در مقطع دهه 30 و 40 شروع کنیم؟
مرحوم آیتالله مشکینی مجموعهای از فضایل را دارا بود که من به ایشان ارادت میورزیدم و از کسانی بود که من به ایشان امید شفاعت دارم و از ایشان همیشه میخواستم که در حق من دعا کنند. فضایل اخلاقیشان برای من خیلی جالب بود. البته از نظر مراتب علمی ایشان در حد یک مجتهد برتر عادل بودند و حوزه علمیه و فضلا به ایشان ارادت و علاقه داشتند. در درسها و کلاسهایشان شرکت میکردند، از بیاناتشان بهره میبردند، ولی آنچه که برای من مافوق مراتب علمی است، مسائل تزکیه نفس و مسائل اخلاقی است. در اینجاست که کمبود زیاد داریم؛ عالم و فاضل و مجتهد و مرجع زیاد داریم اما آن کسانی که دارای این مضمونهای اخلاقی باشند، به نسبت کمتر است. ایشان بسیار متواضع بود؛ یعنی اصلاً شائبه تکبر در ایشان وجود نداشت. خیلی عادی مانند یک طلبه ساده رفت و آمد میکردند. از مصادیق این آیه سوره فرقان بودند که « و عباد الرحمن الذین یمشون على الأرض هونا » بندگان خدای رحمان کسانی هستند که با آرامش و تواضع بر روی زمین حرکت میکنند. یعنی هنگامی که در خیابان رفت و آمد میکرد، همانند یک طلبه عادی و ساده بود و بیش از این نبود. در نشست و برخاستها برای خودش جایگاهی قائل نبود و هرجا که جا بود مینشستند، تواضع میکردند. در برخورد با اشخاص رعایت احترام اشخاص را میکردند. نسبت به آنها فروتنی داشتند. خوش اخلاق بودند و واقعاً از کسانی بودندکه همنشینی با ایشان لذت داشت. صحبتهایی که میکردند همیشه قرین با اخلاق و تبسم و لبخند بود. در عین اینکه فردی متقی و عابد بود، خوشبرخورد هم بود؛ یعنی از آدمهای خشکه مقدس نبود که عبوس و چهره گرفته باشد، طوریکه انسان وقتی با ایشان صحبت میکند، یک لبخند از او نبیند. ایشان هم حالت تقوا و بندگی و عبودیت داشت، هم اخلاق خوش و تبسم و خوش برخوردی. این هم یکی از ویژگیهای ایشان بود. خوش قلم هم بود. قلم زیبا و روانی داشت.
تا آنجایی که من خبر دارم گاهی اوقات به صورت پراکنده شعر هم میگفتند. آثاری که از ایشان بهجای مانده، ترجمهای از قرآن است که به صورت کاملاً روان ترجمه کردند. نامههایی هم که ایشان مینوشتند بسیار زیبا و خوشخط بود. خط بسیار زیبایی داشتند. آثار خطیشان حتماً وجود دارد. بسیار روان مینوشتند. گرفتگی و تغلیق در نوشتههایشان نبود.
از نظر مسائل انقلابی از یاران و دوستان برتر ما در مسائل انقلاب و مسائل ولایی بود. از آن وقتی که حضرت امام حرکت و نهضت انقلابی را شروع کردند، ایشان از قدیمیترین افرادی بود که در این قضیه مرتب همراه، همگام، همکار و پیشگام بود. ایشان عضو برجسته جامعه مدرسین بودند. در جلسات جامعه مرتب شرکت میکردند و اطلاعیههایی را که جامعه مدرسین میداد، ایشان امضا میکردند. برای برخی از کسانی که در رده ایشان بودند، خیلی سخت بود که اطلاعیهها را امضا کنند. چون یک مقداری هم خطر داشت و ممکن بود که تحت تعقیب قرار بگیرند. بعضیهایشان که اصلاً نسبت به انقلاب و نهضت و این مسائل علاقهای نداشتند، بعضیهایشان هم که علاقه داشتند، جرأت نداشتند و همیشه کنار میکشیدند، ولی ایشان خیلی راحت هم در جلسات شرکت میکرد، هم اطلاعیهها را امضا میکرد، حتی اطلاعیههای تند و اطلاعیههایی که خطرناک بود. نهتنها در جلسات جامعه مدرسین شرکت میکردند، بلکه جلساتی هم در تهران با حضور مرحوم شهید بهشتی و مرحوم دانش و امثال اینها برای روحانیون مبارز برگزار میشد که ایشان همه جلسات را شرکت میکردند که من از قم میآمدم و ایشان هم بعضی اوقات تشریف میآوردند و در آن جلسات حضور داشتند.
خاطرم هست در یکی از جلسات با شهید بهشتی راجع به حزب جمهوری اسلامی صحبت شد، ایشان در مقامی بودند که این حزب را تشکیل دهند و در فکر و اساسنامه این حزب بودند. در آن جلسه نوشتهای به عنوان اساسنامه تنظیم شد که یک نسخه را من گرفتم و در جیبم گذاشتم و با آقای مشکینی از جلسه خارج شدیم. در راه که برمیگشتیم پلیس ما را دستگیر کرد. ما را به کلانتری بردند. ما هم سوءسابقهای نداشتیم و آنها ما را حدسی دستگیر کرده بودند، یعنی حدس میزدند که ما در جریاناتی هستیم و کارهایی میخواهیم بکنیم. اساسنامه هم در جیب من بود. من هم دیدم که اگر اینها اساسنامه را ببینند و بگیرند، کار ما مشکل خواهد شد. من هم زمانی که مأموران مشغول کار خود بودند، اساسنامه را از جیب خود درآوردم و به پشت صندلی انداختم که دیگر در جیب من نباشد. آنها هم چند سؤال و جواب از ما کردند و گذاشتند ما رفتیم. خلاصه بهخیر گذشت و مشکل و گرفتاری برای ما پیش نیامد.
این ماجرایی که نقل کردید، در اسناد ساواک موجود است، مربوط به آذر ماه سال 57 میشود؟
بله. یک خاطره دیگری هم در قم با ایشان داشتیم. یکدفعه مأموران آمدند، من و ایشان را دستگیر کردند و در یکی از کلانتریهای قم بردند. ما سه روزی در آنجا در خدمتشان بودیم و چیزی که آنجا زیاد از ایشان دیدم، این بود که قرآن زیاد میخواندند و با قرآن مأنوس بودند، دلداده قرآن بودند. آن چیزی که برای من خیلی جالب بود، روحیه تقوای ایشان بود. واقعاً از کسانی بود که به حق و به درستی، انسان میتوانست ایشان را جزو متقین به حساب بیاورد. شاگردانی هم که تربیت میکردند، خود به خود بااخلاق میشدند. استاد وقتی بااخلاق باشد، شاگرد خود به خود اخلاقی میشود. برنامههای سخنرانی هم خیلی وقتها داشتند. در جلساتی که عمدتاً طلاب بودند و اسمش را میگذاشتند درس اخلاق برای تهذیب و تزکیه اخلاق، از ایشان دعوت میکردند. من اولین بار که ایشان را دیدم و شناختم در جلسهای در یکی از ایوانهای طبقه فوقانی مدرسه فیضیه قم بود که جلسهای با طلبهها برگزار شده بود که از ایشان به عنوان سخنران دعوت کرده بودند.
حسن قضیه اینطور بود که ایشان در اثر آن اخلاقی که داشتند، با دیگران با خشونت برخورد نمیکردند و همیشه با نرمی صحبت میکردند. همه ایشان را قبول داشتند. در جلسات مختلفی که حضور داشتند، از ایشان میخواستند که موعظهای بکنند. مثلاً بعضی وقتها میشد که در پایان جلسات مجلس خبرگان برنامه داشتیم و از ایشان خواسته میشد که موعظه کنند و ایشان موعظه میکردند و خوب بود. حتی در بعضی از جلساتی که با مقام معظم رهبری در خدمت ایشان داشتیم، ایشان به آیتالله مشکینی اشاره میکردند و ایشان هم قرآن روایت میخواندند و موعظه میکردند. حدیث هم زیاد حفظ بودند و حافظه قویای داشتند و خیلی مسائل را از احادیث میخواندند.
از کتابهای تاریخی میگفتند. کتابهایی که ایشان نوشته بودند و از من خواستند که ترجمه کنم، حدیثی بود و این هم از یادگارهای ایشان بود و من خوشحالم از اینکه این احادیث را جمعآوری کردم. کتابی هم دارند به عنوان « المواعظ العددیه » که دنباله همان کتابهای قبلی است که از ایشان ترجمه کردم که این مجموعهای از موعظههایی است که عددی است. علاقه بسیار زیادی به روایات و جمعآوری روایات و نشر معارف اهل بیت علیهمالسلام داشتند و از این جهت کتاب مواعظ العددیه و آن کتابی که با عنوان « نصایح » منتشر شد و من ترجمه کردم و همچنین جزوهای که راجع به ازدواج بود از آثار ایشان است. ایشان واقعاً صبور بودند. در مدتی که بیمارستان بودند، از ایشان اظهار بیصبری و جزع و فزع و ناله دیده نمیشد. بسیار آرام بودند و وقتی به ملاقات ایشان میرفتند و صحبت میکردند، خیلی شکیبا بودند. رحلت و مرگ ایشان واقعاً برای من مصیبتی جدی بود. وقتی که ایشان را در تابوت گذاشتند و میخواستند برای دفن ببرند، من در کنار بدن مطهرشان بودم و هرچه خواستم گریه خودم را حفظ و کنترل کنم، نمیتوانستم. خیلی برای من سخت بود. مصیبت بزرگی بود. البته انالله و اناالیه راجعون. یک مصیبتی است که بر همه وارد میشود و انبیاء و اولیاء و صدیقین و صالحین و همه مخلوقات خدا آن را میچشند و همه باید آماده باشند و در مصیبتها باید صبر کرد.
در قضیه مرجعیت امام، آیتالله مشکینی و حضرتعالی و یکسری از علمای دیگر جزو کسانی بودید که آن اعلامیه مشهور مرجعیت را پس از فوت آیتالله حکیم امضا کردید. اگر از آن ماجرا هم مطلبی دارید، بفرمایید.
اتفاقاً آن اعلامیه خیلی تعیینکننده بود. برخی از اطلاعیههای جامعه مدرسین و از این قبیل اطلاعیهها، سرنوشتساز بود. آن موقع این احتمال وجود داشت که بخواهند امام را شهید کنند و حتماً باید معلوم میشد که ایشان مرجع تقلید هستند، عادل و مجتهد هستند که از این جهت مصونیتی پیدا کنند که از نظر قانونی نتوانند ایشان را به قتل محکوم کنند. بله! در آن اطلاعیه امضای ایشان و امضای من و هفت نفر دیگر هم بود. این هم از یادگارها و آثار ایشان است. نمیدانم شما چهقدر در این زمینه کار کردید ولی تا آنجا که میتوانید از جامعه مدرسین اطلاعیههایی را که با امضای ایشان هست بگیرید.
در عین حال که فرمودید آیتالله مشکینی فقیهی اخلاقی، زاهد و برجسته بودند، یک صراحت کلام هم در ایشان دیده میشد؛ مثلاً آیتالله مشکینی در قضیه « شهید جاوید » نظر خودشان را میگویند یا با وجودی که ایشان با آقای منتظری سابقه مبارزه و همراهی داشتند اما بعد از انقلاب در قضیه قائم مقام رهبری و بعدش در سال 76 در قضیه 13 رجب و سخنان موهن آقای منتظری، آیتالله مشکینی جزو کسانی هستند که با آن جایگاه علمی به میدان میآیند و اظهارنظر میکنند یا در قضیه سازمان مجاهدین انقلاب و ماجرای آقاجری. این صراحت ایشان را شما چگونه میدیدید؟ یعنی در عین اینکه متخلق به اخلاق و زاهد بودند، این صراحت را داشتند؟
من اشارهای گذرا کردم که ایشان در مواضع خودش ایستاده بود و به هیچوجه تغییر موضع نداد و آنچه را که وظیفه میدید، اعلام میکرد و رعایت نمیکرد که کسی خوشش میآید یا مخالف میشود. به وظیفهاش عمل میکرد و مقید به انجام وظیفه بود و اگر در جلساتی حضور پیدا میکرد و امضاهایی داشتند براساس احساس وظیفه بود. در آن قضیه هم با آقای منتظری همه مشکل پیدا کردند، ایشان هم مشکل پیدا کرد. ایشان با صراحت مطالبشان را بیان میکردند.
یک بحثی که در آیتالله مشکینی میبینیم نگاهی بود که قبل از انقلاب به تغییر و تحول در حوزه داشتند. نمونه آن هم کارهایی که ایشان مثلاً در تلخیص رسائل یا در تحریرالمعالم کردند. با توجه به تأکیدات مقام معظم رهبری برای تحول در حوزه به نظر شما چه اتفاقاتی باید در حوزه بیفتد؟
این مطلبی را که ایشان در نظر داشتند و من هم تا حدودی قبول داشتم، این بود که این کتبی که سابقاً به عنوان کتب درسی نوشته شده است، برای زمان خودش بسیار خوب و مفید بوده است. آن وقتها طلبهها کار دیگری نداشتند. تمام وقت و عمرشان به درس و بحث و خواندن و مطالعه و تحقیق صرف میشد، ولی در این دورهها طلبهها وظایف مختلفی به عهدهشان آمد. حوزه قم حوزه تبلیغ بود، حوزه فعالیت بود، حوزه انقلاب بود و شرایطش کاملاً با حوزه نجف فرق داشت. آنوقت با آن وضعیت، دیگر آن کتابها با آن طول و تفسیر امکانش نبود که آنها بتوانند آن کتابها را بخوانند که هم باید عمری را صرف آن بکنند و هم کارهای تبلیغاتی و انقلابی و تحقیقاتی و امثال اینها را انجام دهند. از این جهت گفتند کتابها باید خلاصه و مختصر شود و خیلیها این عقیده را داشتند که البته عقیده درستی هم بود و خیلیها هم دنبال کردند و الان هم این کار میشود. البته من الان خیلی وارد نیستم که در حوزه چه میکنند، چون من مقداری از حوزه دور افتادم، ولی این کار شده و دارد میشود و هرچه هم پیش رویم بهتر میشود؛ ولی ایشان کلید کار را آنجا زد و از اولین کسانی بود که این طرح را داشت که باید این کتابها را خلاصه کرد.
وضعیت اخلاق را در سیاست و در جامعه امروز ما چگونه میبینید؟ باتوجه به اینکه ما چنین بزرگانی داشتیم که اینها باید الگوی ما میشدند اما سیاست امروز ما خیلی اخلاقی نیست؟
واقعاً کمبود جدی مسائل اخلاقی وجود دارد. حالا اگر در کوچه و بازار و خیابان و اداره و امثال اینها این کمبود وجود دارد، یک ضعف است اما ضعف بزرگتر اینکه متأسفانه در حوزههای علمیه هم یکی از کمبودها، کمبود معلمین اخلاق از قبیل آیتالله مشکینی است. این کمبود به چشم میخورد و وقتی که معلمی نباشد که طلاب را تربیت و تهذیب کند و با مسائل اخلاقی تزکیه نفس آشنا کند و وقتی که خودرو بار میآیند، معلوم است آن طور نمیشوند که باید باشند. یعنی طلبه این نیست که یکسری مسائل علمی را بداند و بحرالعلوم شود. افرادی بودند که دارای مراحل علمی زیادی بودند که فاقد اخلاق بودند، فاقد آن تقوای لازم بودند و فلذا همینها ضربههای زیادی به اسلام زدند. به مردم، به حوزهها، به مراجع، به علما، بدنامیهایی به وجود آوردند و در زمانی هم که ما بودیم، همان موقع هم مانند آیتالله علی شیرازی خیلی کم داشتیم، زیاد نداشتیم ولی الآن همان کمتر شده و این کمبود به چشم میخورد، البته ناامید هم نیستیم که همان آثار باقیمانده از حضرت امام(ره) که ایشان مجسمه اخلاق و صفای نفس تهذیب اخلاق و تزکیه نفس بودند آثار ایشان علیالقاعده باید اثر خودش را بگذارد. من هم مکرراً به دوستان خود سفارش کردم که آثار ایشان را بخوانید. همان کتابهایی که ایشان نوشتند استفاده کنند و من آنها را برتر از کتابهایی میدانم که قبلاً نوشته شده، کتابهای اخلاقی الحمدلله زیاد داشتیم، زیاد نوشته شده ولی آنچه از روشنایی، نورانیت و معنویت مملو است، در آثار حضرت امام میبینیم.
حضرت آیتالله مشکینی در حوزه علمیه استاد خیلی از بزرگانی بودند که الآن هستند، ولی بعد از رهبری حضرت آقا نوع برخورد ایشان با آقا آنقدر متواضعانه بود که به نظر میرسید رابطه مرید و مرادی است؛ یعنی ولایتپذیری ایشان بهحدی بود که میتواند یک الگوی کامل باشد.
بله. یکی از چیزهایی که بین کسانی که همقد و همسطح علمی هستند، وجود دارد این است که بعضی که برتر میشوند، دیگران میگویند او همسطح و همدرس من بوده و من قبولش ندارم. مقام معظم رهبری در قدیم از زمانی طلبگیشان در مشهد و قم دوستان زیادی داشتند، اینها با هم بودند و همدیگر را میشناختند. یکدفعه ایشان آن رشدی که کردند و مقامات بالایی را که دریافت کردند، بعضیها تقریباً یک حالت رشکگونهای داشتند، برایشان سخت بود که قبول کنند با کسی که همنشین بودند و رفت و آمد داشتند و همسان یکدیگر بودند حالا برتر است و باید در برابر ایشان کوچکی کنند؛ ولی این حالت در آیتالله مشکینی نبود، همان حالت تواضع و فروتنی که گفته شد در برابر مقام معظم رهبری هم داشتند، علاقه و ارادت هم به ایشان داشتند.
منبع: روزنامه جوان