آیت الله مؤمن در گفتگو با هفته نامه شما:
اگر می دانستیم چه می کنند، تائید نمی کردیم
اشاره: گفتگو با آیت الله محمد مؤمن در دفتر کار ایشان در منزلی در یکی از محلههای قدیمی قم انجام شد. اتاقی که در عین ظاهر قدیمی اما به روز بودن و فعالیت را به خوبی نمایش میداد.
عضویت در ادوار مختلف مجلس خبرگان رهبری و نیز حضور در جمع فقهای شورای نگهبان او را به چهرهای مورد اعتماد در میان بزرگان نظام به ویژه در نزد رهبر معظم انقلاب تبدیل کرده است. اعتمادی که در دوره امام خمینی (ره) نیز وجود داشته و امام راحل درباره ایشان فرمودند (نقل به مضمون) آقای مؤمن حقیقتاً مؤمن است.
عضویت در شورای عالی حوزه علمیه و فعالیت در عرصه های مختلف حوزه از دیگر وجههای فعالیت یان عضو ارشد جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است.آیت الله مؤمن در این گفتگوی اختصاصی به تشریح دیدگاههای خود درباره نسبت عصر غیبت با ولایت فقیه پرداخت. بیان این دیدگاه به گونهای بود که یکی از شاگردان حضرت آیت الله که در گفتگو حضور داشت معقتد بود ایشان با روشی استدلالی، موضوعی را که قابلیت تدریس در یکسال ایشان را داشت به طور خلاصه در این گفتگو تشریح کرد.
آیت الله مؤمن در بخش پایانی گفتگو نیز به برخی سئولات درباره مسائل سیاسی روز پاسخ گفت.
درآستانه نیمهشعبان قرار داریم و در چند روز گذشته هم مقام معظم رهبری سخنرانی ویژهای را درخصوص مهدویت داشتند. در ابتدای مصاحبه میخواهم نظرتان را راجع به نسبت سه واژه مهدویت، عصر غیبت و ولایت فقیه جویا شوم.
خوب است مقدمتاً به مسئله ولایت امر، نگاهی بیندازیم که بحث ولایت فقیه، ولایت امر است.
پیامبر اسلام(ص) و ائمه بزرگوارمان که مسئولیتهایی به آنها واگذار شده و وظایفی برایشان تعیین شده است، دو نوع مسئولیت دارند؛ یکی دستورات و احکامی را که خداوند تعالی برای سعادت دنیا و آخرت بشر مقرر فرموده است که به آنها وحی و تعلیم میکند تا به مردم برسانند، یعنی واجبات، محرمات و ... ایشان در مکه که محل بتپرستی بود به پیامبری مبعوث شد و مردم را از بتپرستی منع و به خداپرستی دعوت کرده است، بعد از اینکه مردم خدا را قبول کردند و رسالت پیامبر را پذیرفتند ایشان احکام الهی را به آنها تعلیم داد. بعد از پیامبر، ائمه معصومین (سلامالله علیهم اجمعین) همین وظیفه را داشتند، یک وظیفه هست که پیامرسانی نسبت دستورات خدا و احکام آن است.
علاوه بر این در مورد پیامبر ما که همه پیامبران آن را نداشتند، خداوند برای پیامبر ولایت امر را آورد، ولایت امر یعنی سرپرستی امّت. خداوند تعالی بهصِرف اینکه دستورات را بهواسطه پیامبر و ائمه(ع) به مردم اعلام کند اکتفا نکرده، بلکه پیامبر را مسئول اداره امور مسلمین قرار داده است. خداوند دستورات را گفته، اما اختیار و سرپرستی کشور اسلامی و مردمی را که در حدود کشور اسلامی زندگی میکنند، در عمل کردن به وظایفشان و هم در بازگو کردن مسائلی که برای زندگیشان مفید است، بر عهده ایشان قرار داده است. اصل ولایت امر، یعنی سرپرستی جریان زندگی مردم بر اساس خواست خداوند متعال. این وظیفه هم به عهده پیامبر و ائمه گذاشته شده است. قهراً بر طبق این وظیفه این بزرگواران ولیّ امرند، یعنی سرپرست و بزرگترین انسانهایی هستند که در جامعه اسلامی زندگی میکنند و باید عموم مردم را کاملاً زیرنظر داشته باشند تا سرِ سوزنی از مسیر الهی تخطّی نکنند و زندگی دنیاییشان بهخوبی پیش برود.
ولایت امر جزو مناصب و اختیارات اینهاست. قرآن کریم نسبت به این جهت هم در مورد پیامبر، امیرالمؤمنین علی(ع) و ائمه معصومین(سلامالله علیهم اجمعین) فرموده است. در باره پیامبر آیه ششم سوره احزاب به این مطلب اشاره میکند:
«النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ...». پیامبر اختیارمندتر از مسلمانها نسبت به خودشان است.
ایشان بالای سرشان است، چون اختیاراتی که برای ایشان است از اختیاراتی که مردم نسبت به زندگیشان دارند بیشتر است. این همان سرپرستی عام نسبت به همه امورشان است. مخصوصاً کلمه «اولی»، یعنی اختیارمندتر؛ مردم که میخواهند زندگی شان را اداره کنند و تصمیماتی بگیرند یک نفر از طرف خداوند بالای سرشان است و اختیاری که خداوند به او داده است بیشتر از اختیاری است که مردم نسبت به خودشان دارند. همه اینها مسئله ولایت امر است که سرپرستی یک بزرگی است اختیاردارتر از مردم نسبت به خودشان.
این وظیفه دوم که خصوصاً اختیارمندتر بودن است ریاست و سرپرستی شخص اختیاردار را نسبت به مردم میرساند و ممکن است کسانی که دنبال دنیا باشند سر و دست هم بشکنند برای اینکه به این سِمت برسند. پیامبر(ص) و همینطور ائمه معصومین(ع) فرمودهاند همانطور که انسانهای متوجه به خدا (مسلمان) موظّفند برای خدا نماز بخوانند پیامبر(ص) هم موظف است علاوه بر اینکه نماز بخواند و دستورات خدا را به مردم بگوید، از مردم سرپرستی کند که اگر در این وظیفه کوتاهی کند معصیت کرده است، هم مقام و سمتی برای پیامبر(ص) یا ائمه(ع) است و هم نباید در این باره کوتاهی کند. آنچه گفته شد درباره پیامبر است که قرآن اینطور فرموده است.
بعد از پیامبر بزرگوار خداوند مردم را در هیچکدام از این دو جهت رها نکرده است، بلکه این دو وظیفه را بر عهده اشخاصی که افراد صالح، درستکار و نیکو عمل هستند، یعنی امیرالمؤمنین علی(ع) و یازده فرزند بزرگوارشان، قرار داده است، نه هرکس که پدرش امام بود سمتی داشت، بلکه افرادی که شایستهاند، اهل گناه نیستند و معصوم و محفوظ از گناهند و احکام خدا را حتمی میدانند و کیفیت یک زندگی اسلامی را بهخوبی بلدند، ولیّ امر قرار داد.
خداوند بعد از پیامبر این افراد را موظّف کرده است هم احکام الهی را که به عهده پیامبر بود برای مردم بیان کنند و هم سرپرستی جامعه را برعهده بگیرند. نسبت به این جهت در باره حضرت امیر(ع) قرآن کریم در آیه مربوط به روز غدیر، آیه 67 سوره مائده میفرماید:
«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ...»، ای فرستاده ما! برسان آنچه را که از جانب پروردگارت به تو فرو فرستاده شده است.
«... وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ...»، اگر این کار را نکنی و به مردم نرسانی رسالت خدایی را انجام ندادهای.
پیامبر هم بر اساس این دستور در روز غدیر که از حجةالوداع برمیگشتند برای مردم خطبه خواندند و در آن به کارهایی که کرده بودند اشاره کردند و کارهایی را که مردم باید انجام بدهند تذکر دادند؛ در قسمت آخر خطبه فرمودند: «اَلَستُ أولى بکُم مِن أنفُسِکُمْ؟»، آیا من اختیارمندتر از شما نسبت به خودتان نیستم؟ در واقع اشاره به همان آیه «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ...» میکند که خدا میفرماید: پیامبر اختیارمندتر از مؤمنین نسبت به خودشان است؛ در اینجا حضرت به مردم اعلام کرد که آیا من اختیارمندتر از شما نسبت به خودتان نیستم؟ مردم در جواب گفتند: «بلی، همینطور است». بعد از اینکه این اعتراف را از مردم گرفت که در واقع استشهاد از مردم در باره آن چیزی است که خدا راجع به آن فرموده که همان ولایت امر است، پیامبر با دست راست، دست چپ حضرت امیر(ع) را بالا بردند و فرمودند: «مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلیَ مَولاه»، هر کس که من مولا و اختیاردار او هستم، علی(ع) هم اختیاردار اوست.
عیناً همین سمت برای ائمه(ع) هم از قرآن استفاده میشود و هم در روایات آمده است. الحمدلله خداوند ما را موفق کرده که به آنچه خدا خواسته و پیامبر فرموده است معتقدیم.
امتیازی که شیعه دوازده امامی نسبت به سایر مسلمانان دارند این است که آنچه خدا گفته است که پیغمبر «مولا بأنفسکم»، ما گفتهایم چشم! و بعد از پیامبر(ص) امیرالمؤمنین(ص) و بعد از ایشان حضرت امام حسن مجتبی(ع) تا امام دوازدهم(ع) اختیار با آنهاست، ما هم قبول میکنیم. این لطفی است برای ما که الحمدلله به آنچه خدا خواسته است معتقدیم و پیامبر و بعد از پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و بعد از ایشان یازده امام بعدی را به ترتیب ولی امر میدانیم، الان زمان غیبت است که ولی امر امام دوازدهم (صلوةالله علیه و عجّلالله تعالی فرجه الشریف) است همان سمت و وظیفهای را که خداوند برای پیامبر و ائمه قبل از ایشان قرار داده، عیناً برای ایشان هم قرار داده است.
این ولایت امر که می فرمایید از نگاه اسلام و قرآن در چه جایگاهی است؟
در مورد اهمیت ولایت امر، قرآن کریم در اواسط آیه سوم سوره مائده که روایات زیادی هم در این باره وارد شده است که بعد از اینکه پیغمبر این کار را کرد، میفرماید: «...الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ...»، امروز دینتان را برای شما کامل کردم و «...وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی...»، و نعمتم را نعمت تامّی قرار دادم و «... وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا...»، و راضی و خشنود شدم که اسلام دین شما باشد.
مگر امروز چه روزی بوده است که چنین اهمیتی دارد؟ روزی بود که پیامبر خدا ولایت امر امیر(ع) را اعلام کرد. اینکه خداوند میفرماید: «...الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ...»، در واقع کاری که در آن روز انجام شد، اعلام رسمی این موضوع به همه مردم بود که علی(ع) ولیّ امر شماست. این آیه به اهمیتی که ولی امر در اسلام دارد توجه میکند. ولایت امر برای مسلمانها اهمیت زیادی دارد. تا وقتی پیامبر بود، پیامبر سرپرستی میکرد. برای بعد از پیامبر هم با بیان اختیارمندی علی(ع) نسبت به مردم دین کامل شد و اینجا نعمت خدا نعمت تام شد و حالا خداوند راضی شد که اسلام برای مردم، دین باشد، یعنی اگر اسلام ولایت امر را نداشته باشد، خداوند نمیپسندد، بلکه وقتی راضی است که اسلام دین مردم باشد که یک سرپرست درست و درمانی بالای سرشان باشد و زمانی دین کامل است که یک ولیّ امر الهی داشته باشد.
با این توصیف یعنی ولایت، امری از طرف خداوند است و پیامبر اکرم(ص) امر الهی را اجرا کرده است؟
بله، پیغمبر که خودش امیر(ع) را به عنوان قائم مقام انتخاب نکرده است، آیه میفرماید: «به مردم برسان آنچه را که به تو از پروردگارت نازل شده است»، بنابراین اگر بخواهیم ولایت امر را معنی کنیم این نیست که چون تو به عنوان یک بشر خواستی این کار را انجام بدهی، میدهی؛ بلکه خدا خواسته است و اینقدر هم مهم است که اگر نکنی «وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» رسالتت را انجام ندادهای. این موضوع اهمیت الهی بودن ولایت امر را در مورد امیر(ع) را هم میرساند و به عبارت دیگر ولایت امری که برای پیامبر(ص) و حضرت امیر(ع) و دیگر ائمه(ع) است یک مسئله الهی است و ارتباطی به مردم ندارد.
این آیه بهروشنی نسبت به ولایت امر امیر(ع) دلالت دارد. در قرآن کریم آیه دیگری هم وجود دارد که فقط مخصوص امیرالمؤمنین نیست، بلکه دلالت بر سایر ائمه هم دارد. این آیه 55 سوره مائده است که میفرماید: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ». در این آیه خداوند به مردم (مسلمانها) خطاب میکند که سرپرست شما الله و بعد رسول و فرستاده او و کسانی است که ایمان آوردهاند و مشخصهشان این است که نماز را بپا میدارند و زکات را میپردازند، درحالی که در مقابل خداوند خضوع دارند و خاشعند. اینها اولیاء شما هستند.
طبعاً پیامبر در دستوراتشان ولایت امر را داشتند، بعد هم برای امیرالمؤمنین است، چون خدا گفته است، اگر دیگران بگویند قبول نداریم، اهمیتی ندارد. آنچه را که خدا به عنوان اکمال دین قرار داده است و با وجود آن راضی شده است که اسلام دین باشد و نعمت خود را با او تمام کرده است، قبول نداشتند. مسئله درگیری و قبول نداشتن یک مسئله شخصی که در مورد پیامبر(ص) یا ائمه(ع) باشد نبوده است، بلکه در مقابل خداست. حق نداریم بگوییم قبول ندارم، چون خدا گفته است. در مقابل خدا با کفار چه فرقی دارد؟ آنها اصل رسالت را و اینها اصل ولایت را قبول نکردند. اگر بنا شد ما که معتقد به مذهب تشیع، مذهبی عقلی هستیم و معتقدیم که پیامبر بزرگوار، بعد امیرالمؤمنین و همینطور یازده امام بعدی ولیّ امرند، امکان ندارد چنین چیزی را پیش خودمان بگوییم. ما تابع گفته پیامبر(ص) هستیم که هوای نفس نیست، بلکه وحیای است که از طرف خداوند نازل شده است. بنابراین اگر کسی آمد گفت نه! ولیّ امر، امیر(ع) نباشد. درحالی که خدا گفته است پیغمبر ولیّ امر همه شماست، بعد از پیغمبر امیرالمؤمنین و سایر ائمه(ع) این وظیفه را دارند. این قهراً به اسلام صحیح لطمه زدن است و اگر فعالیت کند تا مردم هم تابع آنها شوند مانع گسترش اسلام است و باعث لطمه زدن به گستردگی اسلام میشود. قهراً این ولایت برای این بزرگواران بوده است، منتهی نگذاشتند. از هجدهم ذیحجّه که پیامبر در روز غدیر آن مسائل را بیان کرد تا 28 صفر همان سال یعنی 70 روز پس از ماجرای غدیر و رحلت پیامبر اکرم(ص) عدهای در این 70 روز همه چیز را از دست دادند و نگذاشتند حضرت امیر(ع) نسبت به مسلمانها اختیارمند شود و بناحق کس دیگری را بهجای حضرت امیر(ع) قرار دادند و با اسلحهکشی مانع از این شدند که افراد صالح امیرالمؤمنین(ع) را سر جای خود بنشانند که به وظیفهاش عمل کند.
به هر حال اگر مردم نگذاشتند حرف دیگری است، والا مردم وظیفه دارند که پیامبر را ولیّ امر بدانند و دستورات ایشان را در زندگی به کار ببندند. بعد از پیامبر(ص) این مطلب در باره حضرت امیر(ع) صادق است و اگر سرپیچی کنند گناهکارند و بالاترین گناه را مرتکب شدند و مانع از این شدند احکامی را که خداوند فرمودهاند و باید بهوسیله ولیّ امر در جامعه تحقق بیابد و زندگی دنیایی مردم هم بچرخد. بالاخره این سه نفر تا 25 سال با برنامهریزی عجیبی که داشتند مانع شدند تا اینکه عثمان کشته شد، بعد مردم دیدند کسی را ندارند، خدمت حضرت امیر(ع) رفتند.
در خطبه شقشقیه نهجالبلاغه هست که گفتند: «ما میخواهیم شما سرپرستی ما را بپذیرید»، حضرت اول میفرمودند: «نه! من نمی توانم به شما اعتماد کنم»، ولی در عین حال بعد از اصرارهای مردم فرمودند حالا که آمدید و واقعاً کمک هستید و میشود کارها را انجام داد میآیم. قتل عثمان و بیعت مردم با امیرالمؤمنین(ع) در ماه ذیحجّه بود، ولی بعد از شش ماه طلحه و زبیر که بیچارهها! به سن پیری هم رسیده بودند و در رکاب پیامبر و اسلام جنگیده بودند، در این چند سال در کنار ابوبکر و عمر و عثمان بودند و هر چه از دنیا میخواستند اینها شکمشان را سیر میکردند، در مقابل حضرت امیر(ع) ایستادند و مزاحم شدند. جملاتی از آنها هست که میگفتند ما را شریک بدان بعد گفتند سهم زیادتری را به ما بده. آنها با حضرت امیر(ع) بیعت کردند، منتها با این بهانه که میخواهیم عمره بهجا بیاوریم به مکه رفتند، بیچاره عایشه هم آنجا بود و دست به دست هم دادند و در بصره جمل را راه انداختند.
در ماه ذیحجّه با حضرت امیر(ع) بیعت کردند و در جمادیالاول یا جمادیالثانی(؟!) شش ماه پس از آن در جنگ جمل (اولین جنگ در زمان حکومت حضرت امیر) باعث شدند که در خانه مسلمانان جنگ و درگیری در باره ولایت امری که خداوند اینقدر به آن اهمیت داده و راجع به آن آیه شریفه «...الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا...» را فرموده و پیامبر با آن بیانات بهخوبی آن را بیان کرده است، رخ دهد و مانع از این شدند که حضرت امیر(ع) به وظیفهشان عمل کند. پس از شش ماه که آنها با حضرت بیعت کردند ایشان مجبور شد از مدینه حرکت کند و به بصره برود و طلحه و زبیر بیچاره! را بکشد؛ که واقعاً بیچارگی است یک عمر در لشکر اسلام در سایه پیامبر زندگی کند و شمشیر بزند و حالا بیاید و در مقابل ولیّ امر مسلمین بایستد که حضرت امیر ناچار شود اینها را بکشد.
به هر حال این وظیفهای برای حضرت امیر(ع) بود و اگر میتوانست و مردم بهاندازهای که بتواند آنها را سر جایشان بنشاند کمک میکردند، این کار را میکرد، منتهی نشد و کسی نبود که حضرت امیر(ع) را کمک کند. بعد آن مرد بدسابقه، معاویه که با امیر(ع) درگیر شده بود با امام حسن مجتبی(ع) هم درگیر شد و به عنوان ولیّ امر مسلمین یزید بدبخت را بهجای خود نشاند و جریان درگیر شدن با حضرت سیدالشهدا(ع) و آن بساط را که تاریخ و بهخصوص تاریخ اسلام از شهادت امام حسین(ع) و اسیر کردن فرزندان و اصحابی که اهلبیت ایشان بودند و زینب(س) شرم دارد به وجود آورد. انسان واقعاً باید به خداوند پناه ببرد که شیطان اینطور بر او مسلط شود. به هر حال این جریانها ادامه پیدا کرد تا اینکه بنیامیه از بین رفتند و بنیعباس در مقابلشان به اسم اینکه ما میخواهیم آل پیامبر را به حکومت برسانیم قیام کردند و آنها هم رسماً در مقابل ائمه(ع) ایستادند. در زمان درگیری اینها که هنوز مسئله اختیارداری بنیعباس نرسیده بود، حضرت امام صادق(ع) و امام باقر(ع) فرصتی پیدا کردند و وظیفه بیان احکام را انجام دادند. بعد امام صادق(ع) به دست حکومت بنیعباس مسموم و شهید شد. هارونالرشید امام موسیبن جعفر(ع) را زندانی کرد و سپس مامون حضرت امام رضا(ع) را به شهادت رساند. همین بنیعباس که کارشان گناه بزرگ و آن درگیر شدن با ولایت امر بود، نگذاشتند ائمه(ع) به ولایت امری که وظیفهشان بود برسند. این جریان ادامه داشت تا رسید به زمان امام دوازدهم حضرت حجةبن الحسن (عجّلالله تعالی فرجه الشریف)؛ در آن وقت اصلاً مانع شدند که ولادت ایشان علنی باشد و میخواستند همه را از بین ببرند و ایشان از کودکی در عالم خفاء بهسر بردند. واقعاً زحماتی که بزرگان شیعه کشیدند تا ارتباطی که بین مردم و حضرت امام دوازدهم(عج) بود، باقی باشد و تحقق پیدا کند، قابل توجه است.
با توجه به جایگاه ولایت امر، فلسفه غیبت چیست؟
این توضیح این است که ائمه(ع) از طرف خداوند اختیارمند نسبت به مردم و حکومت اسلامی بودند. در زمان حضرت مهدی(عج)، ایشان نتوانست با مردم در ارتباط باشد. از همان بچگی تا 60، 70 سال وکیل و نائب داشت و نوّاب اربعه بودند که اینها واسطه امام با مردم بودند. گاهی بعضی از بزرگان یا غیربزرگان خدمت حضرت مهدی(عج) مشرف میشدند، منتهی وضعیت طوری شد که حضرت مهدی(عج) به این صورت هم نتوانست در میان مردم حضور و با مردم بهواسطه وکلا و نوّاب ارتباط داشته باشد. از اینرو، حضرت مهدی(عج) با اینکه وظیفه ولایت امر دارد ناچار شد که از مردم غائب باشد. غیبت مسئلهای است که حضرت ولیّ امر امام دوازدهم(عج) به خاطر اینکه اگر میخواست با مردم ارتباط داشته باشد نمیتوانست زندگی کند و زنده بماند، مجبور شد به امر خدا غائب شود.
در بیاناتی از حضرت امام صادق(ع) از ایشان راجع به مسئله غیبت امام دوازدهم سئوال میکنند و این مسئله در زمانهای قبل حتی در کلام حضرت امیرالمؤمنین(ع) هم آمده است. مردم میدانستند که امام دوازدهم غائب میشود. از حضرت صادق(ع) میپرسند که چرا ایشان غائب میشود؟ حضرت با این تعبیر میگوید که بر خودش میترسد که کشته شود. معلوم میشود که سرّ غیبت این است که نمیتواند اینجور پیگیری کند و مردم مخالفت میکنند.
با توجه به اینکه فرمودید خداوند ائمه را ولی قرار داد، در عصر غیبت آیا مردم از طرف خدا رها شده اند؟
خداوند حساب اینجا را کرده است و برای این زمان هم ولیّ امری که امام دوازدهم هست قرار داده است، ولی حالا که حضرت مهدی(ع) ناچار است از مردم غائب باشد، خداوند مردم را رها نکرده است. در زمان غیبت، خداوند لطفش را زیادتر کرده و نسبت به زمان قبل فرموده است: «اگر ولیّ امر عصر را نداشتید، شخصی که عالم، عادل و دلسوز اسلام باشد وظیفهمند است که ارتباط میان شما و سرپرستی امور شما را به عهده بگیرد» و در این مورد از روایات زیادی استفاده میشود که یکی از آنها جملهای است که حضرت امیر(ع) در آخر خطبه شقشقیه میفرماید. وقتی به حضرت مراجعه کردند که شما بیا و ولایت امر ما را به عهده بگیر، حضرت بعد از اینکه قبول نداشتند در آخر فرمودند: اگر اینهایی که حاضر شدند و آماده همکاری هستند، نبودند و اگر حجت با حضور شما بر من تمام نمیشد، (حالا که شما آمدید و بگویید ما هستیم و پا به رکابیم و دستور بدهید ما عمل میکنیم) و آنچه که خداوند متعال بر عهده عالمان و دانشمندان دین گذاشته است که سر جایشان ننشینند و در مقابل هر خلافکاری سکوت نکنند و در مقابل ظلم فراوانی که ظالمین و ستمگران میکنند و ناراحتیای که به ستمدیدگان وارد میشود، سکون و آرامش نداشته باشند. اگر این پیمان الهی نبود که خداوند گرفته است، من ریسمان ولایت امر را به دوش نمیانداختم و میگفتم همانجایی که تا حالا بودید بروید، ولی به خاطر این پیمان الهی و آمادگی شما نمیتوانم شانه خالی کنم و بگویم چون نمیتوانستم به این وظیفه عمل نکردم، درحالی که شما آماده هستید و کمک میکنید پس من میتوانم و از این طرف خدا پیمان گرفته است که نمیتوانم در مقابل ستمکاری ستمگران و ستمدیدگی ستمدیدگان سکوت داشته باشم، یعنی نه من، بلکه خداوند پیمان گرفته و بر عهده علما گذاشته است که در مقابل خلافکاریها و ستمدیدگیها سکوت نکنیم و علما نباید ساکت باشند و من ناچارم کمک کنم. این جمله که حضرت فرمود، نگفت که خداوند از من پیمان گرفته است، یعنی فقط امیرالمؤمنین(ع) نباید ساکت باشد، بلکه خداوند از علما پیمان گرفته است و بر علماست که در مقابل ستم ستمگران و مراقبت از ستمدیدگان سکوت نکنند. به این جهت ولایت امر را قبول میکنم.
از این جمله حضرت فهمیده میشود که نهتنها امیر(ع) به عنوان اینکه امام معصوم است، بلکه به عنوان امامی که عالم است، «اخذ اللّه على العلماء» خدا از علما پیمان گرفته و به گردن آنها گذاشته است که در مقابل ستمگران بایستند و جلوی ستمی را که بر ستمدیدگان میشود بگیرند، از اینرو حضرت آن را پذیرفت. به همین دلیل از این جمله استفاده میشود که همه علما این وظیفه را دارند. الان هم همینطور است، خدا بر علما پیمان گرفته است که در مقابل ستمگران بایستند و همان کاری را زمانی که حضرت امیر(ع) به خاطر پیمان الهی میتوانست انجام دهند، به انجام برسانند. از این مورد استفاده میشود که منظور علمایی است که علمشان در همان علمی است که حضرت امیر(ع) داشته و عالم به اسلام و مسائل اسلامی است. خداوند از هرکس که چنین علمی داشته باشد، خواسته است که بیاید. عالمین به اسلام وقتی شرایطی که حضرت فرمود مهیا باشد و بتوانند کار بکنند، مردم حاضر شوند تا حجت بر آنها تمام شود، خدا فرموده است که باید بیایید و ولایت امر را عهدهدار شوید. این دلالت بر این دارد که همان ولایت امری که برای امیر(ع) هست، خدا خواسته که ائمه(ع) هم این ولایت را بر مردم داشته باشند و از علما هم چنین پیمانی را گرفته است و بر گردن آنهاست که این کار را بکنند و قهراً همان مقام و ارزشی را که برای ولایت امر حضرت امیر(ع) بود، برای این علما هم هست.
منتهی باید به این جهت توجه داشت که اساس مذهب تشیع بر این است که بعد از پیامبر بزرگوار، ولایت امر را برای امیر(ع) و سایر معصومین میدانیم و اعتقاد ما به این ولایت امر لازم است. اگر این اعتقاد را نداشته باشیم، اساس اعتقادی مذهب تشیعمان ناقص است، اما این ارزش برای ولایت امر علمای اسلام هم هست که خدا از اینها پیمان گرفته است که به داد مردم برسند.
آیا اصل ولایت فقیه همین چیزی است که می فرمایید در زمان غیبت خداوند مسلمین را به وسیله آن رها نمی کند؟
از امور مهم اسلام ولایت امر در زمان غیبت برای ولیّ امری که قائم به زمانه باشد، هست که همان ولی فقیه است. در زمان ما ابتدائاً ولایت امر به ولیّ امری که عالم به امرالله باشد و در مسیر الهی عمل کند، منطبق به حضرت امام خمینی(ره) شد و بعد از آن در این زمان منطبق است بر مقام معظم رهبری، حضرت آیتالله خامنهای.
برمی گردیم به سوال اول و نسبت عصر غیبت و ولایت فقیه؟
بحمدالله تعالی خداوند به مردم و خبرگان رهبری لطف کرد که در آن روزی که شبش امام از دنیا رفتند (روز 14 خرداد)، اجتماع کرد و بدون هیچ مقدمهای و تلاش و تکاپویی از طرف کسی، مخصوصاً مقام معظم رهبری پیشنهاد شد که ایشان ولیّ امر باشد و آقا هم وقتی در جلسه پیشنهاد شد خودشان به وحشت افتادند و از همان صندلیای که نشسته بودند از هیئت رئیسه مجلس اجازه گرفتند و رفتند و صحبت کردند و نگرانی شان را بیان کردند که من قبول نمیکنم و یک مقدار راجع به آماده نبودن صحبت کردند. در واقع مسئلهای نبود که با هم تکاپو و توافقی کرده بودند و اطلاعی شده باشند، بلکه چون حضرت امام(ره) هم ایشان را برای رهبری لایق میدانستند، گروهی که در جلسه بودند جریان را نقل کردند و کأنّه ایشان مجبور شد بپذیرد و انتخاب بسیار بجایی کردند. بنده شخصاً در باره این جریانی که اتفاق افتاده است، فکر میکنم که ما کس دیگری که الحمدلله تعالی بتواند به این خوبی خودش بتواند انسان موفقی باشد و کسی باشد که در باره احکام اسلام و وظایف الهی برای ولیّ امر اطلاعات خوبی داشته باشد و کسی که هشت سال شبانهروز زیر سایه ولایت امر حضرت امام خمینی(ره) کمک کرده و آموزش دیده باشد، نداشتیم و آیت الله خامنهای انسان بسیار فرااستثنایی است که توانسته است حرکت را در جامعه به وجود بیاورد و این محبت و بزرگوار بودن را داشته باشد و آمادگی خود را از دقت در ادلّه اسلامی و روایات و آیات و اینکه وظیفه فقیه این است که در مقابل خلافها بایستد و با هر کس غیر از این مبارزه کرد، مرد و مردانه ایستاد و خداوند هم کمکش کرد.
آیت الله خامنهای که خبرگان رهبری ایشان را به عنوان ولی امر انتخاب کردند، غیر از مطالعاتی که دارد، سالها در کنار امام(ره) بود و زیر دست ایشان یاد گرفته است که میشود ولایت امر کرد و میشود جلوی ستمگر ایستاد و جلوی خلافگویی را گرفت و بر خلافکار پیروز ماند. الحمدلله خداوند هم عنایت میکند، همانطور که ایشان در چند شب پیش فرمودند، قرآن کریم هم میفرماید: «إِن تَنصرُوا اللَّهَ یَنصرْکُمْ وَ یُثَبِّت أَقْدَامَکمْ»، اگر خدا را کمک کنید خدا هم کمکتان میکند. کمک کردن خدا به این است که مراقب دین خدا باشد، البته نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که ابرجنایتکاران، امریکا، صهیونیستها یا دیگران که برای خودشان تلاش میکنند تا دنیایی را به دست بیاورند و جلوی خوش بودن و سلامت دنیایی داشتن دیگران را بگیرند، از ما دستبردار نیستند و مخالف ما هستند، آنها میخواهند بگویند فقط ما و هیچکس و هیچ چیز نه! و اگر ما مسلمان باشیم و بگوییم خداوند در دنیا برای هر کس امکاناتی قرار داده و بهترین راه، همانی است که خداوند تعیین کرده است که ولیّ امری از طرف خداوند داشته باشیم و آن وقت به اینها بگوییم آنچه میخواهید، شدنی نیست. راه منحصر به این است که مردم بدانند خداوند تعالی حساب دنیا و آخرتشان کرده و برای دنیا و آخرتشان ولیّ امر قرار داده است، منتهی باید بجنبند، سکوت و آرامش نداشته باشند، همانطور که الحمدلله تعالی به برکت همین نظام مبارک اسلامی، مردم آزمودهشده و آموختهاند که باید در مقابل این خرابکاریها ایستاد و در راه صراط مستقیم الهی ثابتقدم بود.
الحمدلله مردم زیر سایه ولایت امری که حضرت امام(ره) و بعد هم مقام معظم رهبری جامعه را اداره میکنند، بزرگشده این مسائل هستند، بنابراین مردم آمادگی خود را اعلام کردهاند، همانطور که قرآن کریم فرموده است اگر شما خدا را یاری کنید، خداوند هم شما را یاری میکند «وَ یُثَبِّت أَقْدَامَکمْ»، قدمهایتان را در جای خود نگه می دارد تا ثابت شود و نمیلغزید، خدا کمک میکند و آنچه خداوند فرموده، حق است و آنچه قرآن فرموده واقعیت است. اگر مقام معظم رهبری در مسیر خدا باشد، اسلام و نظام را آنطور که باید یاری و کمک کند خداوند هم ایشان را یاری میرساند و مردم هم یاری میشوند و خدا کسانی را که در این مسیر به یاری اسلام و دین خدا برخیزند، کمک میکند.
خداوند همه را یاری کند و انشاءالله به مقام معظم رهبری بیشترین مرحمت را کند و همانطور که در این چند سال مسیر الهی را حفظ کردند و پیمودند، همینطور بپیمایند، ما هم زنده باشیم و خداوند بر طول عمر و توفیق ایشان بیفزاید تا حضرت ولیّ امر غائب(عج) ظهور کند. مسلماً بهمحض ظهور ایشان، مقام معظم رهبری نفسی میکشد.
آقای خامنهای مرد مردانه است، حواسشان جمع است، خودشان و بچههایشان اصلاً در زندگی دنیا نیستند، درست هم زندگی میکنند، یک زندگی مسلمانی میکنند و عملاً اسلام را با کار خودشان کمک میکنند و قهراً وقتی کسی کمکیار خداوند باشد، خدا او را یاری میدهد و ثابتقدم نگه میدارد. ما امیدواریم ایشان موفقتر از این باشند و انشاءالله هر کس به این نظام مبارک اسلامی کمک میکند موفق بدارد که بهتر و بیشتر کمک کند و خداوند هم کمک خواهد کرد.
اخیراً مقام معظم رهبری سخنرانیای در خصوص مهدویت و عصر انتظار داشتند، ایشان این نکته را تذکر دادند که باید در عصر انتظار خود را آماده ظهور کنیم و تذکراتی در باره جریانهایی که به اشتباه و غلط موضوع انتظار و عصر غیبت را دنبال میکنند، دادند. سئوال مشخص ما این است که آیا این انحرافات به دلیل کمکاریها پیش آمده است مانند بابیت، بهاییت و انجمن حجتیه که به نام مهدویت آغاز به کار کردند؟ آمادهسازی که مقام معظم رهبری مدنظرشان هست، نشان دهنده کمکاریهاست؟
اجمالاً همینطور است، ممکن است همه اینها باشد. افرادی باشند که مسلمانند، فرض کنید نماز میخوانند حتی نماز شب هم میخوانند، همین اعضای انجمن حجتیه یا فقیهی که به فکر منافع دنیاست، اینها اطلاع کافی از آنچه دین است ندارند. ما قبل از انقلاب دو سال تبعید بودیم، همسایهای داشتیم که زن همسایه گفته بود امام حسین از مکه به کوفه حرکت کرد تا شاه شود! این توهین به امام حسین(ع) است. او بر ضدّ اعتقاد خودش کار بسیار زشتی کرده بود که بر اساس تبلیغات قبل از پیروزی انقلاب بهوسیله مبلّغین دینی که اسلام را نمیدانستند در شهرها و روستاها و بعد هم در رادیو و تلویزیون، این حرف را زد. خیال میکنند اگر امام زمان بیاید میگوید فقط نماز شب بخوانید، دروغ نگویید، اما اگر درباره کشاورزی، صنعت و دنیا صحبت کنید، میگویند اینها کار دنیاست. ممکن است عدهای اینطوری باشند. کسانی که در جریان انجمن حجتیه آمدند، نمیخواهم بگویم همه، بعضیهایشان آدمهای بیسواد بودند. در زمانهای گذشته حکومتهای موجود مانع از این میشدند که مردم به اسلام واقعی دست یابند.
حالا میخواهید اسمش را کوتاهی مردم بگذارید یا مانع بودن رژیم طاغوت بوده است.
امسال سال انتخابات است و پایان امسال انتخابات مجلس نهم را خواهیم داشت. با توجه به جایگاهی که جامعتین قرار است به عنوان چتر وحدت اصولگرایان داشته باشند،آیا در جامعه مدرسین، مجموعه جامعه وارد فرآیند وحدت شده یا فقط بهطور شخصی آیتالله یزدی است؟
خیر، فقط بهطور شخصی آیتالله یزدی نیست.
کل جامعه است؟
بله، آقای یزدی مورد اعتماد اعضای جامعه مدرسین است، اما اینکه جامعه به چه نحوی حضور خواهد یافت بیش از این معلوم نیست.
توصیه انتخاباتی جنابعالی در کل و توصیه انتخاباتی به مجموعه اصولگرایان چیست؟
وقتی قرار است مجلس تشکیل شود و نمایندگانی بناست از طرف مردم انتخاب شوند، ما و مردم باید سعی کنیم آدمهای سالمی را انتخاب کنیم و کسی را تأیید کنیم که مثل خودمان بدانیم و باید طوری باشد که برای کشور مفید باشد. قوانینی که در مجلس تصویب میشوند قوانین گوناگونی هستند، باید مراقب باشیم که یک وقت خلاف شرع و خلاف موازین اسلام در آن نباشد. البته شورای نگهبان هست ولی شورای نگهبان فقط مسوولیت تایید مصوبات را دارد و خودش قانونگذار نیست.
ما به دفاتر نظارت شورای نگهبان هم اعلام کرده ایم که دقت لازم را در بررسی ها داشته باشند و نامزدها را به طور کامل شناسایی کنند. به صرف اینکه کسی بگوید مسلمانم برای نمایندگی مجلس شورای اسلامی کفایت نمی کند.
خبری درخصوص کمیته وحدت اصولگرایان مطرح شده است که آیتالله مصباح توصیه فرمودند که از طرف جامعه مدرسین یکی از آقایان نباشند و فرد دیگری حتماً باشند.
من این را نه شنیدم و نه انجام شده است.
این بحث اصلاً مطرح نشده است.
خیر. آقای مصباح بزرگوارتر از این حرفها هستند. بعید است ایشان این را گفته باشند. به هر حال نشده است.
نیروهای حزباللهی که با ما ارتباط دارند در قضایای اخیر خیلیشان سرشکسته شدند و احساس ناامیدی میکنند.
بیخود احساس ناامیدی میکنند! فرض کنید آقای احمدینژاد اشتباهاتی داشته که دارد، ما که فکر میکردیم میشود به آقای احمدینژاد رأی داد، نمیدانستیم اینطوری میشود، کارهای خوب هم زیاد کرده است. ما در شورای نگهبان اگر میدانستیم بعد از انتخابات چه می کنند آیا آقای موسوی را به عنوان نخستوزیر سالهای جنگ تأیید میکردیم؟
متدینین و دلسوزان نظام نسبت به موضوع رو در رویی با ولایت، کسب تکلیف میکنند. نظر جنابعالی چیست؟
اگر هر مصلحتی باشد آقا خودشان اقدام میکنند. آقای احمدی نژاد مقابل امریکا ایستاده است. زحماتی که برای مردم کشیده است زیاد است و نمیتوان نادیده گرفت، منتهی اینکه فردی را معلوم نیست از کجا آورده و آنجا گذاشته است.
همینهایی که اطراف ایشان هستند و شخص خاص میگوید ما الان در عصر ظهوریم و باید برویم خدمت امام، لذا ما با روحانیت و مرجعیت مخالفیم، الان عصر اینها تمام شده و عصر ظهور است. این حرفها را در جلساتشان میزنند و ترویج میکنند.
این کارها، کارهای غلط و اشتباهی است.
منبع: هفته نامه شما. شماره 715 تاریخ: 25 تیر 1390